اقتصاد کلان: عملکرد اقتصاد و رشد اقتصادی
درآمد یکی از مهمترین عوامل در سنجش عملکرد اقتصاد و تولید ناخالص داخلی (GDP) یکی از مهمترین شاخصها برای سنجش فعالیتهای اقتصادی کشور است. بهطورکلی، GDP بازتابی است از ارزش کالا و خدمات نهایی که بهصورت قانونی در داخل کشور تولید میشوند. (بیشتر بخوانید؛ تحلیل اقتصاد کلان)
ایجاد تمایز بین کالاهای نهایی و کالاهای نیمه ساخته بسیار مهم است. بهطور مثال، گوجهفرنگی فروختهشده به کارخانه برای تولید سس کچاپ در محاسبه تولید ناخالص داخلی لحاظ نمیشود درحالیکه همین گوجهفرنگی اگر در فروشگاه به فروش برسد در محاسبات GDP منظور خواهد شد چراکه تمرکز این شاخص بر استفاده نهایی از محصول است. شایانذکر است که کالا و خدماتی که بهصورت غیرقانونی تولید میشوند در محاسبه این شاخص لحاظ نخواهند شد.
دو رویکرد تفسیر GDP وجود دارد: رویکرد هزینه و رویکرد هزینه منابع – درآمد. رویکرد هزینه بهکل هزینههای صرف شده برای تولید کالا یا خدمات موردنظر در طول یک سال توجه میکند درحالیکه رویکرد دوم به این هزینهها، پرداختهای صورت گرفته به تأمینکنندگان و سایر پرداختهای انجامشده جهت تأمین مواد اولیه را اضافه میکند.
رویکرد هزینه بسیار رایج است و GDP را به چهارعنصر؛ ۱- مصرف شخصی ۲- سود ناخالص سرمایهگذاری داخلی ۳- هزینههای دولت ۴- صادرات خالص، تقسیم میکند. مصرف شخصی در بسیاری از کشورها هرساله محاسبه میشود و شامل هزینههای خانوار برای کالا و خدمات است. سرمایهگذاریهای داخلی به هزینههای صرف شده بر داراییهای ثابت و اضافه شدن به موجودیها در طول سال میپردازد.
در مقایسه با رویکرد هزینه منابع – درآمد، پرداختهای صورت گرفته به کارکنان جزء مهمترین عنصر تولید ناخالص داخلی در رویکرد اول است. این پرداختها میتواند شامل؛ استهلاک، مالیات غیرمستقیم، بهره، سود شرکت، درآمد و… باشد.
اگر یکقدم جلوتر رویم، میبینیم که انواع دیگری از تحلیلهای تولید ناخالص داخلی وجود دارد (همچنین بخوانید؛ تولید ناخالص داخلی یا GPI). تولید ناخالص داخلی واقعی، وسیعترین نما از خروجی اقتصاد است، همچنین یکی از رایجترین انواع تحلیل در بین اقتصاددانان بزرگ است. تولید ناخالص داخلی واقعی متفاوت از تولید ناخالص اسمی است، چراکه تلاش میکند سطح افزایش قیمتها را تنظیم کند و بهتبع آن میزان تغییرات حجم فعالیت اقتصادی را مشخص کند.
اقتصاددانان نهتنها به سطح تولید ناخالص واقعی توجه میکنند، بلکه میزان رشد آن در طول زمان را پایش میکنند. در حقیقت، اکثر بحثهای تولید ناخالص داخلی برحسب رشد صورت گرفته است. گام بعدی در تحلیل GDP به بررسی رابطه تولید ناخالص داخلی و میزان مشارکت در یک اقتصاد میپردازد.
سرانه تولید ناخالص داخلی با استانداردهای زندگی و میزان توسعه اقتصادی کشور همبستگی دارد. بهعنوانمثال، ایالاتمتحده و چین، تولید ناخالص داخلی مشابه در شرایط مطلق دارند، اما سرانه تولید ناخالص داخلی در هر کشور بسیار متفاوت است و سطح زندگی بسیار بالاتری را در ایالاتمتحده نشان میدهد.
در بهکارگیری تولید ناخالص داخلی محدودیتهایی هم وجود دارد. تولید ناخالص داخلی، هرگونه فعالیت غیرقابل پرداخت و غیرقانونی را نادیده میگیرد، بنابراین نمیتواند ارزش تمام فعالیتهای اقتصادی یک کشور را محاسبه کند. همچنین این شاخص توانایی محاسبه کاهش کیفیت زندگی و یا تلفات ناشی از بلایای طبیعی را ندارد. بهعنوانمثال، خرابیهای ناشی از زلزله در محاسبات این شاخص لحاظ نمیشود اما تلاشها برای بازسازی خرابیها در محاسبات GDP منظور میشود!. به همین ترتیب، سرانه تولید ناخالص داخلی میزان ثروت شهروندان عادی را بازگو نمیکند، زیرا یک گروه کوچک از ثروتمندان در محاسبات آماری، اثر سایر شهروندان را از بین میبرند.
معیارهای دیگری برای در نظر گرفتن درآمد وجود دارد. درآمد ملی بهکل دستمزدهای پرداخت به نیروهای انسانی و سرمایههای فیزیکی اشاره دارد و شامل دو حالت درآمد داخلی و خارجی است. در محاسبه این مقدار؛ مجموع دستمزد، بیمه بیکاری و … لحاظ میشوند.
در مقابل درآمد شخصی، درآمد انفرادی هر نفر است که در آن سود شرکت، پاداش همکاری و مالیات لحاظ نمیشود اما کارمزد تراکنشها و بهره در این شاخص مقدور میشود.
مدل رشد
درحالیکه بسیاری از اقتصاددانان با استفاده از GDP و سرانه تولید ناخالص داخلی برای سنجش رشد اقتصادی توافق نظر دارند، در مقابل اما در تفسیر چگونگی رشد اقتصادی در طول زمان کمتر بحث شده است.
بعضی از مدلها رشد را درنتیجه یک عامل بیرونی میبینند بهطوریکه براثر عوامل خارجی رشد اقتصادی را در بلندمدت شاهد هستیم. درحالیکه برخی دیگر از مدلها عوامل رشد را کاملاً داخلی میبینند بهطوریکه رشد بلندمدت اقتصاد توسط عوامل موجود درون سیستم اقتصادی رخ میدهد. مدلهایی هم مانند مدل Harrod-Domar وجود داند که به بررسی پیامدهای نسبت سرمایه ثابت به کار و تمایل به پسانداز میپردازند. این مدل مشکلات ریشهای در نسبت سرمایه ثابت به کار و یا تمایل به پسانداز را مشخص میکند. در مقابل، مدل Solow، رشد را در افزایش جمعیت، پیشرفت فنّاوری و افزایش سرمایهگذاری میبیند. همانند بسیاری از مدلها، این مدلها نیز در تلاش هستند تا تأثیر متغیرها بر یکدیگر را در شرایط مختلف بررسی کنند.
منبع: گروه مشاوران مالی سامان